به عنوان یک مادر، گم شدن در هرج و مرج و خواسته های زندگی روزمره آسان است. متوجه شدم که در تلاش برای حفظ تعادل در مراقبت از خانواده ام هستم و در عین حال به دنبال علایق خودم هستم.
بسیاری از ما اغلب هدف خود و آنچه ما را خوشحال می کند فراموش می کنیم. ما درگیر یک مادر و شریک زندگی می شویم و اغلب خودمان را فراموش می کنیم.
من هم گم شده بودم و در زندگیم به راهنمایی و هدف نیاز داشتم. اینگونه بود که در سال 2016 Famleeof Four را شروع کردم – وبلاگی برای کمک به مادرانی مانند خودم در یافتن رضایت و هدف.
پس از شروع وبلاگم، Famleeof Four، شروع به یافتن هدفم کردم و خودم را با اهدافم هماهنگ کردم. در طول راه، یاد گرفتم که به شهود خود گوش دهم و مواهب معنوی خود را در آغوش بگیرم. در این پست وبلاگ، من می خواهم سفر خود را با شما به اشتراک بگذارم، به این امید که ممکن است مادران دیگر را نیز تشویق کند که همین کار را انجام دهند.
چگونه شروع شد:
وقتی برای اولین بار مامان شدم، بودم تحت تأثیر مسئولیت ها و انتظارات ناشی از این نقش قرار گرفته اند. احساس میکردم خودم را گم کردهام و نمیدانم چگونه هدفم را به دست بیاورم. کارهای زیادی برای انجام در زمان بسیار کم وجود داشت. میدانستم که میخواهم رشد بزرگی داشته باشم، و علیرغم دوران کودکی آسیبزای جسمی و عاطفیام، باید موفق میشدم تا در زندگی دورتر پیش بروم.
وبلاگ من فضایی شد برای ارتباط با مادران دیگر و به اشتراک گذاشتن گرایش مدبرانه و انعطاف پذیری که به من کمک کرد تا با یک بچه در دانشگاه، فارغ التحصیل شوم و از ایالت خود خارج شوم.
فقط راهی است که بتوانم علایقم را دوباره کشف کنم و خارج از مادری، کارمندی، دوستی و همسری خود را برآورده کنم.
با این حال، وقتی به دنیای وبلاگ نویسی و کارآفرینی عمیق تر وارد شدم، متوجه شدم که به شدت به انرژی مردانه متکی هستم. من بودم سعی می کنم به جای گوش دادن به شهودم، کنترل را به دست بیاورم و چیزها را به وقوع بپیوندم و اعتماد به کائنات….. انرژی زنانه. مواهب معنوی خود را نادیده گرفتم زیرا جایگاه آنها را در دنیای منطق، استراتژی و شک و تردید نمی دیدم. ولی در اعماق وجودم میدانستم که چیزی بیشتر از ذهن منطقیام وجود دارد.
تا زمانی که در سال 2019 بیداری معنوی عظیمی را تجربه کردم، شروع به پذیرفتن شهود و هدایای معنوی خود کردم. متوجه شدم که شهود من در تمام مدت سعی کرده با من ارتباط برقرار کند، اما به جز شناخت شهودی که در مورد بچه هایم داشتم گوش نمی دادم.
من تسلیم شک و سردرگمی شدم و اغلب احساس میکردم غرق شدهام، اما شهودم به من اجازه داد تا دوباره با خود واقعیام ارتباط برقرار کنم و شروع به قدم زدن در مسیر رسیدن به هدفم کنم. شهودم مرا یک قدم راهنمایی میکرد، حتی وقتی نمیدانستم به کجا میروم.
همانطور که به گوش دادن به شهودم ادامه دادم، شروع به دیدن تاثیر آن بر زندگیم کردم. من تصمیماتی گرفتم که احساس می کردم با هدفم همسو بود و باعث خوشحالی من شد. یاد گرفتم اعتماد کنم که کیهان پشت من است و همه چیز برای من اتفاق می افتد، نه برای من. من حتی یک وبلاگ دیگر InspiredbyDarla.com را راه اندازی کردم تا هدایای معنوی خود را در وبلاگ و کار مربیگری خود بگنجانم، و دیدن تأثیر مثبت آن بر دیگران باورنکردنی بود.
یکی از کارهایی که ای کاش جور دیگری انجام می دادم این است که بیشتر به خودم اعتماد کنم. اعتماد به شهودم حتی زمانی که منطقی نیست مرا از بسیاری از سردرگمی ها و تردیدهایی که در این راه داشتم نجات می داد.. من به همه مادرانی که ممکن است دوران چالشی را سپری کنند توصیه می کنم به شهود خود گوش دهند و به خود اعتماد کنند.
چگونه گوش دادن به صدای درونی من خانواده ام را نجات داد
وقتی در یک خانه مجرد مادر بزرگ شدم، هرگز به یافتن عشق واقعی یا ازدواج اعتقاد نداشتم. اصلا تو رادارم نبود من به تمرکز روی خودم و تحصیلاتم راضی بودم و تمام. تا اینکه یک روز در سال 2004، هنگام ملاقات با مادرم که او نیز در آلمان (نظامی) مستقر بود، با شوهرم آشنا شدم. ما فورا کلیک کردیم، و حتی اگر آن زمان متوجه نشدم، شهودم مرا به سمت آینده ام هدایت می کرد.
پس از تولد پسرمان در سال 2007، او شروع به تجربه مشکلات تنفسی شدید کرد. پزشکان آن را به عنوان آلرژی رد کردند، اما من می دانستم که در اعماق وجود چیز دیگری وجود دارد. به شهودم اعتماد کردم و در یافتن پاسخ اصرار کردم. با راهنمایی شهود و تیم معنوی خود، یک متخصص گوش و حلق و بینی را پیدا کردم که متوجه شد پسرم دارای آدنوئید و لوزه های بزرگ شده است که باید فوراً برداشته شوند تا از آپنه خواب که می تواند منجر به مرگ شود جلوگیری شود. ( به داستان گوش کنید)
این تجربه به من قدرت پایداری و اعتماد به شهودم را در مواجهه با شک و تردید آموخت.
همانطور که فرزندانم بزرگتر شدند، من همچنان به شهود خود گوش دادم. دخترانم هر دو آلرژی داشتند که رد شد، بنابراین من مدافع سلامتی آنها شدم. من به دنبال درمانها و درمانهای جایگزین گشتم و اکنون دخترانم در حال پیشرفت هستند. علاوه بر این، کوچکترین دخترم اگزما دارد و من متوجه شدم که فقط درمان علائم او کافی نیست. شهود من به من کمک کرد تا ریشه مشکل را پیدا کنم – انواع آلرژی و ترک موضعی استروئید (TSW) – که از آن زمان به پاکسازی پوست او منجر شده است (هنوز به طور کامل بهبود نیافته است)، اما من به دنبال پاسخ های بیشتر ادامه خواهد داد.
وقتی یاد می گرفتم به شهودم گوش دهم، متوجه شدم که بیشتر مردم به خودشان اعتماد ندارند. آنها از صدای درونی خود جدا شده اند و در عوض، بیش از حد به دیگران ایمان دارند. رایج است برای مردم به دنبال تأیید اعتبار از منابع خارجی هستند، در حالی که در واقعیت، شهود آنها راهنمای واقعی است آنها باید دنبال کنند. این آگاهی به من انگیزه داد تا فضایی را برای افراد همفکر ایجاد کنم تا با شهود خود ارتباط برقرار کنند، جایی که می توانند وضوح و بینش زندگی خود را به دست آورند.
مسائل بهداشتی خانواده ام به عنوان یک کاتالیزور برای تبدیل شدنم به یک راهنمای معنوی عمل کرده است. چیزی که من آموخته ام این است که راه های مختلفی برای اتصال به شهود ما وجود دارد. رویاها، احساسات همدلانه و افکار شهودی تنها چند راه ارتباطی شهود ما با ما هستند. بسیار ضروری است که به روی این روش های مختلف باز باشیم تا بتوانیم از صدای درونی خود بهره ببریم و بینش های مورد نیاز خود را به دست آوریم. تمرین مربیگری من بر این حقیقت استوار است – آموزش افراد چگونه شهود خود را بیدار کنیم تا بتوانند به صدای درونی که آنها را به سمت هدفشان راهنمایی می کند اعتماد کنندس
مفید: چگونه Mindvalley به سفر من کمک کرد بررسی سیستم Ultramind Mindvalley Silva: آنچه شما باید بدانید (بررسی کامل)
نتیجه گیری: از وبلاگ نویس سبک زندگی مادر تا تبدیل شدن به یک مربی شهودی
شروع Famleeof Four کاتالیزور سفر من به سمت یافتن هدف و تحقق به عنوان یک مادر >> مربی شهودی بود. به من آموخت که به شهودم گوش دهم و به کائنات/خدا اعتماد کنم. اعتماد به غرایز زندگی فرزندانم را نجات داد، به من قدرت داد تا با تیم معنوی خود ارتباط برقرار کنم و به من کمک کرد. تمام جنبه های خودم را در آغوش بگیرم بدون ترس و تردید
میدانم که بسیاری از مادران روحانی در آنجا با همان تردیدها و ترسهایی دست و پنجه نرم میکنند که من انجام دادم، به همین دلیل است که میخواهم داستانم را به اشتراک بگذارم و دیگران را تشویق کنم تا به شهود خود اعتماد کنند، با تیم معنوی خود ارتباط برقرار کنند و پتانسیل واقعی آنها را بیدار کنند.
به یاد داشته باشید، شهود شما بزرگترین متحد شماست و اگر اجازه دهید شما را در سخت ترین چالش ها نیز راهنمایی می کند.
بنابراین به شهود خود ضربه بزنید و کشف کنید که چه چیزی می تواند برای شما باز کند >> با الهام از دارلا